امام خامنه ای مد ظله العالی
 
 

"جزيره" به قسمتي از زمين که گرداگرد آن را آب فرا گرفته باشد، گفته مي‌شود و قاعدتا جزاير در اطراف درياها بوده و يکي از نقاط مهم و حساس كشورها به شمار مي‌رود.

جمهوري اسلامي ايران حدود 2 هزار و 700 کيلومتر مربع مرز آبي با همسايگان خود در درياي خزر، خليج فارس و درياي عمان دارد که طبعا اين سواحل و مرزهاي آبي ، جزاير متعددي را در خود جاي داده است.

خليج فارس که بيشترين مرز آبي را با ساير کشورها داراست حدود 30 جزيره مسکوني و غيرمسکوني دارد که جزاير "مينو"، "خورموسي"،" بونه"، "دارا"، "قبرناخدا"، "خارک"، "خارکو"، "عباسک"،‌ "ميرمهنا"، "فارسي"، "تهمادو"،" نخيلو"، "گرم"، "لاوان"، "شکور"، "هندورابي"، "کيش"، "فرور بزرگ"، "فرور کوچک"، "سيري"، "قشم"،" ناز"، "هرمز"، "هنگام"، "لارک"، "ابوموسي"، "تنب بزرگ" و "تنب کوچک" از جمله اين جزاير هستند.

اما در اين ميان سه جزيره ابوموسي، تنب بزرگ و تنب کوچک که به جزاير "سه‌گانه" معروف شده‌اند، به لحاظ نظامي فوق‌العاده مهم و داراي موقعيت ويژه تدافعي هستند، از اين جهت موقعيت مهم اين جزاير باعث برخي حساسيت‌ها شده است.

جزاير سه‌گانه در جنوبي‌ترين استان جمهوري اسلامي ايران يعني استان هرمزگان با مرکزيت بندرعباس قرار دارند، اين استان نيز در جنوب ايران و در شمال تنگه هرمز قرار داشته و کرانه‌هاي اين استان در شرق به درياي عمان و در غرب به خليج فارس امتداد مي‌يابد، استان هرمزگان با 71 هزار و 193 کيلومتر مربع مساحت 3.4 درصد مساحت کل کشور را به خود اختصاص داده است.

*جزيره تنب بزرگ‌

اين جزيره با وسعت حدود 11 کيلومتر مربع در جنوب جزيره قشم واقع شده که از جنوب به جزيره ابوموسي، از شرق به درياي عمان و از غرب به تنب کوچک ختم مي‌شود، فاصله اين جزيره تا قشم 31 کيلومتر، تا تنب کوچک 13 کيلومتر و تا ابوموسي 50 کيلومتر است.

*جزيره تنب کوچک‌

اين جزيره با مساحت حدود 5 کيلومتر مربع در جنوب بندر لنگه و در غرب تنب بزرگ واقع است؛ فاصله اين جزيره تا بندر لنگه 50 کيلومتر و تا تنب بزرگ 13 کليومتر است.

*جزيره ابوموسي

این جزیره به لحاظ جغرافیایی، جنوبی‌ترین جزیره ایرانی آب‌های خلیج فارس است که در ۲۲۲ کیلومتری بندرعباس و در ۷۵ کیلومتری بندر لنگه‌، در ۶۰ کیلومتری شمال امارت شارجه در امارات متحده‌ عربی واقع شده ‌است و همچنین ۱۶۰ کیلومتر از تنگه هرمز فاصله دارد؛ این جزیره یکی از 14 جزیره استان هرمزگان است که بیشترین فاصله از سواحل ایرانی خلیج فارس را دارد و طول و عرض آن در حدود ۵ . ۴ کیلومتر است و شهر ابوموسی مرکز این جزیره است.

وسعت شهرستان ابوموسی ۶۸٫۸ کیلومتر‌مربع است که مشتمل بر جزایر ابوموسی با ۱۲ کیلومتر مربع، جزیره تنب بزرگ با ۱۰٫۳ کیلومتر مربع، تنب کوچک با ۱٫۵ کیلومتر مربع، سیری با ۱۷٫۳ کیلومتر مربع، فرور بزرگ با ۲۶٫۲ کیلومتر مربع و فرور کوچک با ۱٫۵ کیلومتر مربع است.

فاصله میان جزیره ابوموسی و جزایر تنب به دلیل عمق مناسب آب تنها مسیر قابل کشتیرانی برای نفتکش‌های بزرگ است.

مالکیت جزیره ابوموسی به همراه جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک در دست ایران است اما ادعاهایی از سوی کشور تازه‌تاسیس امارات متحده عربی که از زمان شکل‌گیری این کشور کوچک بیش از 40 سال نمی‌گذرد، مطرح است.

این جزیره در اسناد تاریخی با نام "بوموو" (BOUMOU) و "بوم‌او" یعنی آب (معرب آن بومف) و "بوموسو" و "گپ سبزو" نام داشته (به معنای جای سبز) است.

در نقشه‌های قدیمی بوموف یا بوموسو ثبت شده (بوم به معنی مکان است و "سو" چند معنی دارد "سو" مخفف سوز (SOUZ)نام یک نوع سبزی است و بطور کلی نیز در زبان فارسی کهن معنی سبز می‌دهد و در مجموع می‌توان آن را به معنای سرزمین‌ سبز نامید).

نام "ابو‌موسی" یک نام جدید است که سابقه آن به حدود بیش از 100 سال قبل باز می‌گردد که یکی از ساکنان بنام ابوموسی این نام را بجای بوموسو (BOUMOUSOU) رایج کرد.

*جمعیت ابوموسی 75 میلیون نفر!

جمعیت ابوموسی، بر طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵، برابر با یک هزار و 700 هزار نفر بوده ‌است که بیشتر این ساکنان، شهروندان ایرانی هستند و اقلیت اماراتی که در آن ساکن هستند بر اساس قراردادی میان ایران و امارات حق اقامت دائم در ابوموسی را دارند. شهروندان ایرانی ساکن در جزایر به ویژه در بوموسی غالبا جمعیت جزیره خود را ۷۵ میلیون نفر می‌دانند. این بدان معناست که این قطعه نه تنها بخشی تفکیک‌ناپذیر از ایران‌زمین است بلکه خط مقدم سرزمین ایران است.

جزیره ابوموسی آب و هوای مرطوب و گرم‌تری دارد؛ این جزیره فاقد آب و اراضی مناسب کشاورزی است، ولی کشت و زرع محدودی در آن صورت می‌گیرد و بیشتر مردم بومی محل به صید ماهی اشتغال دارند امااین جزیره یکی از مراکز صدور نفت خام کشور است که با ظرفیتی قابل توجه فعالیت می‌کند.

یک فرودگاه‌، یک موج شکن و اسکله کوچک برای پهلوگیری شناورهای سبک با آبخور محدود و یک جاده کمربندی آسفالته از جمله تاسیسات جزیره ابوموسی است؛ ناهمواری‌های خاک جزیره ابوموسی به سوی شمال افزایش می‌یابد که سرانجام به بلندترین نقطه جزیره به نام "کوه حلوا" که نزدیک به ۱۱۰ متر ارتفاع دارد، می‌رسد.

*حاکمیت ایران بر ابوموسی و 2 تنب بر اساس اسناد تاریخی

بررسی‌های تاریخی انجام شده بیانگر آن است که در هزاره دوم قبل از میلاد این 3 جزیره همانند سایر جزایر دریای پارس توسط ایرانیان اداره می‌شد و جزو قلمرو حکومت‌های ایرانی بوده است. در دوران اسلامی نیز این جزایر همواره جزو قلمرو ایالت‌های جنوبی ایران از جمله فارس بوده‌اند با ورود پرتغالی‌ها به دریای پارس این ۳ جزیره به اشغال آنها در آمد که در روزگار شاه عباس صفوی توسط نیروهای ایرانی آزاد شد‌. نادرشاه افشار و کریم‌خان زند به این جزایر اعمال حاکمیت کامل کرده‌اند و در روزگار سلطنت فتعلی شاه قاجار نیز جزایر دریای پارس مانند کیش، بحرین، ابوموسی، هندورابی، تنب بزرگ، کوچک و فارور جزو ایالت‌های فارس محسوب می‌شدند. در سال ۱۲۶۳ هجری قمری نیز کرانه‌ها و جزایر خلیج فارس از جمله جزیره ابوموسی بخشی از ایالت بنادر خلیج فارس محسوب می‌شد. بررسی دقیق اسناد و کتب تاریخی بر مالکیت و حاکمیت تاریخی ایران بر جزایر سه‌گانه تردید باقی نمی‌گذارد.

در نقشه‌های چاپ شده از سال ۱۸۸۷ به بعد بریتانیا نیز جزیره ابوموسی و 2 تنب با رنگ پرچم ایران مشخص شده است؛ اعمال حاکمیت، همواره از ناحیه حکومت انجام می‌شود و در آن زمان، ایران دولت حاکم تلقی می‌شد و امیرنشین‌های شارجه در رأس الخیمه به عنوان نهادهای سیاسی و حقوقی مستقل در نظر گرفته نمی‌شده‌اند و حتی از داشتن رابطه سیاسی با سایر کشورها منع می‌شده‌اند.

طبق داده‌های تاریخی، جزایر مزبور تا سال ۱۸۸۷ متعلق به شیخ لنگه بوده است و شیخ لنگه‌ وابسته به طایفه «جواسیم» بوده و در نتیجه از متعلقات ایران به محسوب می‌شده است چرا که شیخ لنگه به حکومت ایران خراج می‌پرداخته و بر جزایر سیری، ابوموسی و 2 تنب، حکومت می‌کرده است.

در سال 1349 هجري شمسي وقتي دولت خبيث ننگين تصميم گرفت نيروهاي خود را از خليج فارس خارج کند نيروهاي ايراني اجازه يافتند تا در سه جزيره ايراني ابوموسي، تنب بزرگ و تنب کوچک وارد شده و حاکميت ايران را بر اين سه جزيره بازگردانند از اين زمان بود که مسئله ابوموسي به عنوان موضوعي اختلافي بين اميرنشين شارجه و ايران درآمده بود همانند آتش زير خاکستر سال‌ها ادامه داشت و هر از گاهي به تناسب شرايط سياسي دولت مباحثي را در افکار عمومي و روابط بين‌المللي ايجاد کرده است.

بقیه درادامه مطلب



ادامه مطلب ...


کنفدراسیون فوتبال آسیا همه ساله قبل از انتخاب بهترین های فوتبال آسیا تیمی را تحت عنوان « تیم رویایی آسیا» معرفی کرده است و از اهالی فوتبال در سطح این قاره اقدام به نظرسنجی می کند.

در همین راستا کنفدراسیون فوتبال آسیا دو بازیکن تیم استقلال را در فهرست 11 نفره تیم رویایی قرار داده که جواد نکونام و حنیف عمران زاده در این فهرست قرار دارند.

نکته جالب توجه اینجاست که نکونام یکی از نامزدهای دریافت جایزه بهترین بازیکن سال آسیا است و اکنون در تیم رویایی نیز گنجانده شده است.

سامی تیم رویایی سال 2013 لیگ قهرمانان آسیا به شرح زیر است:

کیم یونگ دائه« اف سی سئول»، سون ژیانگ«گوانگژو»، دایسیوکه سوزوکی« کاشیوا ریسول»، حنیف عمران زاده« استقلال»، ژانگ لین‌پونگ« گوانگژو»، داریو کونکا« گوانگژو»، ژنگ‌ژی« گوانگژو»، جواد نکونام« استقلال»، موریاکی« گوانگژو»، الکسون« گوانگژو»،دژان دامیانوویچ« بوریرام تایلند»

به گزارش فارس، در تیم فوق چند بازیکن دیگر به عنوان بازیکن ذخیره این تیم 11 نفره انتخاب شده اند که اسامی آنها به شرح زیر است:

تاکانوری سوگنو « کاشیوا ریسول»، کواک‌تای‌هو « الشباب»، بون‌ماتان « بوریرام»، کیم جین‌کیو « اف سی سئول»، ها دای‌سونگ « اف سی سئول»،جورج واگنر « کاشیوا ریسول»، ماساتوکودا « کاشیوا ریسول»



★جدید ترین رنکینگ جهانی تیم فوتبال استقلال رتبه 108 جهان |تیم فوتبال پرسپولیس رتبه ۴۷۶ جهان 

★جدیدترین رنکینگ آسیا تیم فوتبال استقلال رتبه ۴ آسیا | تیم فوتبال پرسپولیس رتبه ۴۵ آسیا 

★جدیدترین رنکینگ ایران تیم فوتبال استقلال رتبه ۱ ایران | تیم فوتبال پرسپولیس رتبه ۵ ایران 

★امتیازات کل ادوار لیگ برتر ایران در ۱۲ دوره برگزار شده  تیم فوتبال استقلال امتیاز ۶۶۶ رتبه ۱ | تیم فوتبال پرسپولیس امتیاز ۶۰۱ رتبه ۳ ا

★افتخارات کل ادوار لیگ برتر ایران و جام حذفی  تیم فوتبال استقلال تعداد قهرمانی کل لیگ ۸ وتعداد قهرمانی جام حذفی 6| تیم فوتبال پرسپولیس تعداد قهرمانی کل لیگ 9 و تعداد قهرمانی جام حذفی ۵  

★افتخارات در لیگ قهرمانان آسیا   تیم فوتبال استقلال تعداد قهرمانی ۲ ، تعداد نائب قهرمانی ۲ ، تعداد حضور در آسیا14 |تیم فوتبال پرسپولیس تعداد قهرمانی ۰ ، تعداد نائب قهرمانی ۰ ،تعداد حضور در آسیا 11

★ آمار ۷۶ دربی برگزار شده بین دو تیم  تیم فوتبال استقلال تعداد برد : ۲۴ تعداد گل زده ۷۲ ،امتیاز : ۱۰۶|  تیم فوتبال پرسپولیس تعداد برد : ۱۸ تعداد گل زده : ۷۳ امتیاز : ۸۸ 

یرگرفته از سایت فوتبال آنلاین



جمعه 24 آبان 1392برچسب:فردوسی پور,عادل, :: 22:43 ::  نويسنده : امیرحسین

مهرماه سال ۱۳۵۳ بود که عادل به دنیا آمد . در مجله شهرآرا

در خانواده‌ای که پدرش مهندس برق بود و یک خواهر و یک برادر داشت. فضای خانه مسلما فضای فوتبالی نبود و او به دلیل علاقه‌اش به فوتبال، بچه سر به راه خانه محسوب نمی‌شد. دبستان را در مدرسه ذوقی، راهنمایی را در مدرسه طالقانی و دبیرستان را… البرز. بچه درس‌خوانی بود؛ آن‌قدر درس‌خوان که با معدل بالای ۱۸ دیپلم گرفت اما فوتبال هیچ‌وقت از سرش نیفتاد. شاید به همین خاطر هم بود که پدر با او کاری نداشت. بعد هم در دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی صنایع قبول شد و تا پایان فوق لیسانس ادامه داد.
اغلب کارهای ترجمه‌ای را خودش انجام می‌دهد. زبانش آنقدر خوب بود که در دوره‌ای در دانشگاه تدریس می‌کرد و البته در کلاس‌های زبان. باورتان می‌شود عادل فردوسی‌پور معلم زبان‌تان باشد؟ اما اگر دوست داشته باشید بدانید کلاس‌های زبان عادل چگونه می‌گذرد، یک نفر برای‌تان زحمتش را کشیده: “تا حالا سر کلاس‌های عادل فردوسی‌پور رفتید یا نه؟ خوب اگر نرفتید، هیچ اشکالی نداره و چیز خاصی رو از دست ندادید؛ به جز یک سری اطلاعات فوتبالی.”
از اول جلسه که پسرا می‌پرسن استاد از فوتبال چه خبر و همین سوال کافیه که عادل‌خان شروع کنه به سخنرانی و یک مدت مدیدی پشت سر این بازیکن و اون تیم و اینا بگه و اطلاعات رو کنه. خلاصه بعد از همه این حوادث، جناب عادل‌خان شروع می‌کنن به انگلیسی‌صحبت‌کردن و درس‌دادن که خب صد البته طرز حرف زدنش اصلا به انگلیسی حرف زدن نمی‌خوره ولی جدا از اینها، آدم ذاتا مهربونیه؛ مثلا بعد از کلاس با دقت می‌شینه به همه سوالا جواب می‌ده…».
خودش هم در مورد کلاس‌های زبانش می‌گوید: «بالطبع حرف‌هایی پیش می‌یاد ولی اصولا از یک ساعت و نیم زمان کلاس فقط ده تا پانزده دقیقه!».
سال سوم دانشگاه تصمیم گرفت به علاقه‌مندی‌اش یعنی کار خبری بیشتر بپردازد. به دفتر روزنامه ابرار ورزشی رفت: «من علاقه دارم کار کنم؛ مطلب بنویسم». اردشیر لارودی سردبیر آن‌وقت ابرار ورزشی از او در مورد حیطه کاری‌اش پرسید: «ترجمه»! یک متن داد دستش و خداحافظی کرد؛ «فردا صبح اول وقت رفتم دفتر روزنامه. کارم رو تحویل دادم و بعد از چند روز کارم رو شروع کردم».
سال ۱۳۷۲ بود. او کارش را شروع کرد. اما بی‌شک بزرگ‌ترین علاقه‌مندی‌اش حضــــــــور در صداوسیما بود. او به قول خودش «n»دفعه تست داد و در نهایت قبول شد؛ «اوایل هم مثبت بود اما می‌گفتن صدات جوونه؛ پخته نیست. آخرین باری که تست دادم، اواخر سال‌۱۳۷۳ بود». او در تست قبول شد و کار روزنامه را رها کرد و رفت. رفت که رفت…گرچه که الان هنوز هم هر از گاهی کار مطبوعاتی را انجام می دهد…همانطور که بازدیدکنندگان پارس فوتبال هر چند وقت یک بار مطالب جادویی او را روی خروجی اولین پایگاه تخصصی فوتبال ایران می خوانند.
رفت؛ هیچ‌وقت پشت سرش رو هم نگاه نکرد. یکی از دوستانش در روزنامه ابرار ورزشی، هنوز هم ناامید نشده و هرازچندگاهی با شماره همراه او تماس می‌گیرد.
اتفاق جدیدی نمی‌افتد، منتهی او دیگر تلفن‌های روزنامه ابرار را جواب نمی‌دهد. کسی نمی‌داند چه بین او و روزنامه‌ای که فعالیتش را در آن آغاز کرد گذشت اما او حالا دیگر جواب نمی‌دهد.
عادل فردوسی‌پور اما هیچ‌وقت نمی‌تواند «۹۰» را دوست نداشته باشد؛ برنامه‌ای که از ذهن او متولد شد و تا آنجا پیش رفت که کمتر علاقه‌مندی در فوتبال وجود دارد که ترجیح دهد دوشنبه شب را در خواب باشد تا جلوی صفحه تلویزیون. او از برنامه‌اش لذت می‌برد؛ شاید بیش از گزارش‌کردن یک بازی؛ «آره! ترسناک‌بودنش هم جالبه. همین که یک چیزی بگیم که دعوا بشه، یک چالشی ایجاد می‌کنه که جالبه. به نظرم، این یک ترس لذتبخشه».
کمی هم کمتر، به گزارش‌کردن روی خوش نشان می‌دهد: «وقتی بازی‌ها خوب باشند، گزارش می‌چسبه. برای من باشگاه‌های انگلیس از همه لذتبخش‌تره. از این کارم لذتی می‌برم که مطمئنم تو رشته‌ای که درسش رو خوندم، نمی‌تونستم این لذت رو ببرم».
من قرمزم یا آبی؟او گزارشگر بی‌طرفی است؟ بسیاری از پرسپولیسی‌ها می‌گویند او استقلالی است. استقلالی‌ها هم بر عکس. هر کدام هم برای خودشان دلیل دارند.
اگرچه به نظر می‌رسد او در دوره‌ای که در دانشگاه شریف درس می‌خوانده پرسپولیسی بوده و آنها که از نزدیک می شناسندش می دانند که زمانی پرسپولیسی تیری بوده است ولی امروز اصلا حاضر نیست به طرف خاصی متمایل شود؛ «واقعا اینجا فضا این‌قدر باز نیست که یه گزارشگر بگه من قلبا طرفدار کدوم تیم هستم. اینجا فوتبال دوقطبی است. بگی قرمزم یا آبی، نصف مملکت با تو بد می‌شن. البته الان دیگه اصلا برام فرقی نمی‌کنه. الان واقعا بی‌طرفم. گزارشگر، یه ذره به یک تیم گرایش داشته باشه، تو کارش تاثیر می‌ذاره».
اما این مورد اصلا شامل حال تیم ملی نمی‌شود. نمی‌توان گفت که او مثل یک تماشاگر می‌تواند به‌راحتی و به هر طریقی ابراز احساسات کند اما بی‌طرفی هم معنایی ندارد؛ «به هر حال در این جور موارد، حتی استرس هم ایجاد می‌شه. اگه بگم در مورد پیروزی یا باخت تیم ملی کشورم بی‌احساس و بی‌طرف هستم حتما دروغ گفته‌ام. مسلما ما باید توی کار گزارش بی‌طرف باشیم ولی آن احساسی که انسان در مورد کشور خودش داره، مانع اصلی کاره».
سوتی‌های عادل
بهتر است کمی هم در مورد اشتباهات عادل فردوسی‌پور در کار گزارش بدانیم؛ چیزی که به قول خودش «سوتی» نام دارد؛ «سوتی زیاد دارم. بهترینش هم این بود که توی برنامه، حدود ۲ساعت تموم با آقای حاج‌رضایی بودیم و من موقع خداحافظی گفتم خب من از آقای نصیرزاده که ۲ساعت با ما همراه بودن تشکر می‌کنم. اصلا اون شب، هنگ کرده بودم».
با این حال، شاید این مشکل اساسی فردوسی‌پور نباشد. بیشتر، از تندصحبت‌کردن عادل شاکی هستند تا اشتباهاتش. او هنوز هم با وجود اینکه بهتر از گذشته صحبت می‌کند اما گاهی اوقات کنترل از دستش خارج می‌شود؛ «از بچگی این‌طور بودم. خیلی هم تمرین کردم و بازم دارم تمرین می‌کنم که این‌طور نباشم ولی در کل، خیلی تند صحبت می‌کنم».
البته او هیچ‌گاه هیچ تکنیک خاصی را برای گزارش‌کردن نیاموخته است؛ «هنوز خیلی چیزهاست که باید یاد بگیرم، چون هیچ دوره خاصی ندیده‌ایم و همه هنرمون چیزهای ذاتی و بیشتر خلاقانه است. هیچ وقت به طور اصولی بهمون یاد داده نشده که باید چیکار کنیم و هیچ کلاس خاصی زیر نظر مربی‌های داخلی و خارجی برامون نذاشتن».
او حتی می‌تواند آرزو کند که در بازی‌های ملی روی سکوی تماشاگران بود؛ «… و مثل او بالا و پایین بپرم».
انتقاد نمی‌شودهمیشه حسرت انتقاد کردن گزارشگران خارجی را می‌خورد: «این قدر که گزارشگران خارجی به‌راحتی از بازیکنان انتقاد می‌کنن که ما نمی‌تونیم بکنیم. سه سال پیش تو بازی منچستر – رئال وقتی گری نویل دوکارته شد، گزارشگر بازی گفت من مطمئنم خیلی از طرفداران منچستر خوشحال شدن که گری نویل دواخطاره شد. اگر شما چنین چیزی رو در مورد بازیکن x پرسپولیس یا استقلال بگویی، پدرت رو درمی‌یارن؛ حتی اگه بدترین بازیکن زمین باشه».
او بارها چوب همین مساله را خورده است. ۲فصل پیش علی پروین حسابی از خجالت عادل فردوسی‌پور درآمد و مسلما او تا مدتی سوژه داغ شعارهای تماشاگران در ورزشگاه کارگران بود. امیر قلعه نویی هم کم، آهن داغ انتقاد را روی تن او نگذاشته و حالا و در آخرین مورد، خداداد عزیزی – مرد همیشه شاکی فوتبال – پس از کسب نتیجه ناخوشایند ابومسلم برابر مس کرمان، چنان از این گزارشگر تلویزیونی انتقاد کرد که گویی او در تمامی بدبختی‌های ابومسلم نقش دارد.
با این حال، کمتر دیده می‌شود که او در برنامه تلویزیونی۹۰ یا حتی گزارش‌هایش مصحلت‌اندیشی پیشه کند: «خودم سعی می‌کنم هر چیزی به ذهنم می‌رسه بگم و تا جایی که نترسم می‌گم. بعضی‌ها بهشون برمی‌خوره. بعضی‌ها چیزهای دیگری می گن و البته خودسانسوری هم هست».
فقط فوتبال
بی‌طرفی باعث نمی‌شود که او به فوتبال بی‌تفاوت باشد. یکی از علاقه‌مندی‌های اصلی او در زندگی، پرداختن به فوتبال است؛ از فوتبال‌بازی‌کردن و تماشاکردن، تا مجله‌های خارجی فوتبال و اینترنت؛ «می‌شه گفت از ۲۴ساعت، ۱۲ساعت در حال دیدن فوتبال، خواندن اخبار فوتبال و کارکردن روی فیلم‌های فوتبالی هستم.
اصلا فوتبال تمام زندگی منه». همسر عادل فردوسی‌پور شرایط را پذیرفته: «او کاملا پذیرفته که قراره با کی زندگی کنه. من کار خودم رو می‌کنم و برایم خیلی جدیه. هر اتفاقی بیفته من باید فوتبالم رو ببینم. همه هم می‌دونن وقتی فوتبال می‌بینم، نباید کاری به کار من داشته باشن».
فیلم دیدن من
یکی از علاقه‌مندی‌های سابقش سینما بوده. البته الان تنها علاقه‌مندی‌اش«۹۰» و فوتبال است و بس. شاید هم دیگر حوصله‌اش را ندارد که به سینما برود؛ «نه دیگر! اصلا حوصله‌اش رو ندارم. واقعا نمی‌تونم بشینم پای تلویزیون و یه فیلم رو تا آخر ببینم».
کلاس‌های زبان عادل
زبان انگلیسی! علاقه عجیبی به زبان داشت. از کلاس اول دبیرستان در کلاس‌های زبان نام‌نویسی کرد. سال آخر دبیرستان به خاطر کنکور، زبان را رها کرد اما بعدا وقتی برگشت، تا پایان کار را ادامه داد. سال سوم دانشگاه، زبان تمام شد: «کلاس‌های استادی‌اش رو هم قبول شدم اما کارم تو تلویزیون بیشتر شده بود و تصمیم گرفتم نرم».



جمعه 24 آبان 1392برچسب:نیکی کریمی, :: 12:33 ::  نويسنده : امیرحسین

وی نوزدهم آبان سال 1350 در تهران به دنیا آمد و از دوران دبیرستان به بازیگری علاقه مند شد. نیکی کریمی پس از بازی در چند نمایش مدرسه ای توسط «جمشید حیدری» برای نقش اول فیلم «وسوسه» برگزیده شد و در کنار «رضا رویگری» که در آن زمان سوپراستار سینما به حساب می آمد، قرار گرفت. این فیلم به شدت ضعیف با فیلمنامه نخ نما شده و پندهای اخلاقی گل درشت، نتوانست نظر تماشاگران را به سوی خود جلب کرده و گیشه گرمی را برای آن رقم بزند. کریمی که برای نخستین بار جلوی دوربین 35 میلیمتری قرار گرفته بود بازی فوق العاده ضعیفی را ارائه داد که در قیاس با دیگر اجزای آشفته «وسوسه» چندان عجیب نمی نمود!

«بهروز افخمی» که در آن سال ها با مجموعه دیدنی «کوچک جنگلی» به نامی آشنا برای سینما دوستان تبدیل شده بود، برای فیلم «عروس» که فیلمنامه اش را «علیرضا داودنژاد» به رشته تحریر درآورده بود، کریمی را برای نقش اول برگزید.
وی برای برطرف کردن ضعف های بازیگری او دوره ای چند ماهه گذاشت و در کنار آن پارتنر مناسبی همچون «ابوالفضل پورعرب» را برگزید. «عروس» در سینمای بی ستاره دهه 60 به شدت مورد توجه قرار گرفت و پرفروش ترین فیلم سال (نزدیک به دو میلیون تماشاگر در تهران) لقب گرفت. «عروس» به لحاظ احتماعی موجی را در جامعه ایجاد و در بدنه خود سینما نیز تحولاتی را پایه ریزی کرد که مهترین آن تولد ستاره در سینمای پس از جنگ تحمیلی بود. هرچند که در این موفقیت ها نقش کریمی تنها منحصر به چهره بوده و هنر بازیگری چندان در این امر دخیل نبود.

کریمی پس از «عروس» یک سالی را به نپذیرفتن پیشنهادهای نقش اول سینما مشغول بود و سرانجام در سال 1371 با دو فیلم از دو کارگردان بزرگ سینمای ایران - مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی - به پرده نقره ای بازگشت. «ردپای گرگ» بازگشت دوباره کیمیایی به دنیای خاص خود بود که در این میان نقش هایی کوچک را نیز به بازیگران جوانی همچون کریمی بخشید. کریمی در نقش دختر قهرمان فیلم حضوری بسیار کمرنگ داشته و اندک سکانس های مربوط به وی بسیار نچسب از کار درآمده است.

استفاده از صدای سرصحنه، ضعف های کریمی در رابطه با فن بیان را آشکار کرد و لطمه زیادی به بازی او وارد کرد.
مهرجویی به عنوان کارگردانی که «زن» نقش برجسته ای در سینمایش دارد، در اقتباسی تازه از نمایشنامه «خانه عروسک» نوشته «هنریک ایبسن»، نقش «سارا» را به کریمی واگذار کرده و توانست بسیاری از ضعف های بازی وی را اصلاح کند.
شخصیت «سارا» به عنوان زنی مقاوم و استوار در برابر ناملایمات زندگی به خوبی با شکنندگی ظاهر کریمی به اصطلاح مچ شده و به باور تماشاگرانش می نشیند. اوج بازی او را می توان در سکانس پایانی فیلم و ترک خانه مشاهده کرد که متاسفانه بیان ضعیف او از کوبندگی و جذابیت سکانس فوق کاسته است.

 

با این حال «سارا»، سکوی پرتاب مناسبی برای کریمی بود که نامزدی سیمرغ بلورین یازدهمین دوره جشنواره بین المللی فیلم فجر و صدف نقره ای جشنواره «سن سباستین» را در کنار جایزه بهترین بازیگر جشنواره سه قاره «نانت» برای وی به ارمغان آورد.
«سیروس الوند» که با فیلم ستایش شده «یک بار برای همیشه» بسیار مورد توجه قرار گرفته بود، برای فیلم «چهره»، کریمی را برگزید که پس از گذشت مدتی از فیلمبرداری مشکلاتی سد راه این همکاری شده و «عاطفه رضوی» جایگزین وی شد.
کریمی پس از مدتی با دو فیلم ابراهیم حاتمی کیا - «بوی پیراهن یوسف» و «برج مینو» - حضوری قدرتمندانه بر پرده سینماها داشت که البته دو فیلم یادشده چندان مورد توجه هیات داوران جشنواره فیلم فجر قرار نگرفتند. نیمه دوم دهه 70، کریمی بسیار پرکارتر از گذشته شد و اغلب فیلم هایش نیز گیشه مناسبی داشتند. به همین خاطر نیز وی به یکی از معدود ستاره های زن سینمای این دهه تبدیل شد و به مرور به حافظه تاریخی مخاطبان خویش رخنه کرد. «جهان پهلوان تختی» ساخته بهروز افخمی، «دو زن» ساخته تهمینه میلانی و «نسل سوخته» اثر رسول ملاقلی پور از فیلم های شاخص او در کنار کارهای تجاری تری همچون «روانی»، «سیب سرخ حوا» و «دختران انتظار» بودند. جالب اینکه هیات داوران جشنواره فیلم فجر همچنان به نقش آفرینی های شاخص کریمی بی اعتنا بوده و سیمرغ بلورین را از او دریغ می کردند!

در انتهای دهه 70 و آغاز دهه 80 بوضوح نوعی پختگی در بازی وی به چشم می آمد و دیگر خبر چندانی از بیان ضعیف و نارسایش در فیلم ها نبود. کریمی در دهه 80 نیز همچنان پرکار ظاهر شد و در فیلم هایی با درجات کیفی متفاوت به ایفای نقش پرداخت.
از «شام عروسی» و «نوک برج» گرفته تا «باج خور»، «چه کسی امیر را کشت» و «دیوانه از قفس پرید» که این آخری سرانجام سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول را برای وی به ارمغان آورد.

میلانی در فیلم های «زن محور» خود به بازیگرانی از جنس کریمی احتیاج داشت تا بتواند بیشترین حجم همذات پنداری را در مخاطبان خویش نسبت به قهرمان فیلم خود برانگیزاند.
اتفاقی که تا حدودی در «واکنش پنجم» نیز رخ داده، البته به اندازه «نیمه پنهان» و «دو زن» نیست. نقش کوتاه کریمی در «چه کسی امیر را کشت» گوشه هایی از استعدادهای نادیده گرفته شده وی را به نمایش گذاشت و بسیار مورد توجه منتقدان نیز قرار گرفت. «محاکمه در خیابان» دومین همکاری این بازیگر با استعداد با مسعود کیمیایی پس از فیلم «ردپای گرگ» است که به نتیجه نسبتا درخشانی منجر شد. کریمی در قالب یک زن خیانتکار بازی ظریفی را ارائه کرده و به خوبی لایه های مختلف نقش را با توجه به کوتاهی زمان نقش به تصویر کشیده است. کریمی در سال های ابتدایی دهه 80 با فیلم «یک شب» روی صندلی وسوسه کننده کارگردانی نشست که البته سرانجام خوبی پیدا نکرد و هیچگاه به نمایش عمومی درنیامد.

کریمی هرقدر در بازیگری به موفقیت رسید در فیلمسازی با شکست روبرو شد و دومین فیلمش نیز - «چند روز بعد» - راهی به پرده نقره ای پیدا نکرد و سرانجام روانه شبکه نمایش خانگی شد.
آخرین فیلم او با نام «سوت پایان» نیز با وجود پیشرفت های قابل ملاحظه اش در کارگردانی با واکنش منفی نویسندگان سینمایی و استقبال سرد مردم روبرو شد و سازنده اش را بار دیگر به دنیای بازیگری بازگرداند. کریمی که تنها بازیگر زن ایرانی با سه جایزه مهم از جشنواره های معتبر «سه قاره نانت»، «سن سباستین» و «تائورمینای» ایتالیا است، در کنار سینما به ترجمه کتاب نیز دست زد که مشهورترین شان ترجمه کتاب «آوازهایی که مادرم به من آموخت؛ زندگینامه مارلون براندو» است که با استقبال گرم کتابخوان ها روبرو شد. کریمی در سال های پایانی دهه 80 در فیلم های ضعیف و بی خاصیت همچون «آقای هفت رنگ»، «شکلات داغ»، «خیابان بیست و چهارم» و «دو خواهر» پرداخت که با وجود برخورداری از مولفه های تجاری، اغلب در گیشه شکست خوردند - البته به استثنای دو خواهر - . حضور کوتاه کریمی در «جرم» ساخته مسعود کیمیایی هم آنچنان که باید دیده نشد که بخش مهمی از آن به خنثی بودن نقش و فضای مردانه آن بازمی گردد. البته نمی توان از بدشانسی کریمی به دلیل عدم اکران فیلم تماشایی «خیابان های آرام» به کارگردانی کمال تبریزی به سادگی گذشت که می توانست فیلم پرفروش دیگری را به کارنامه مفصلش اضافه کند.وی که این روزها فیلم «بشارت به یک شهروند هزاره سوم» را بر پرده سینماها دارد، از معدود بازیگران سینمای ایران است که فاکتورهای ستاره شدن را داشته و به تعریف استاندارد این واژه در صنعت سینما نزدیک است. اما تغییر مسیر دادن به سمت فیلمسازی و نیز برخی انتخاب های غلط سینمایی کریمی را در این مسیر دچار مشکل کرده و در نهایت سینمای کم ستاره ایران را از داشتن ستاره ای با استعداد و توانا محروم ساخت.

برگرفته از سایت پارسینه



جمعه 24 آبان 1392برچسب:طرز تهیه کباب فسنجانی, :: 12:28 ::  نويسنده : امیرحسین

مواد لازم :

گوشت بدون استخوان ران وسینه مرغ : ۶۰۰ گرم

پیاز : ۱ عدد متوسط

گردو آسیاب شده : ۲۰۰ - ۳۰۰ گرم

رب انار : یک فنجان سر پر

نمک ,فلفل , زعفران دم کرده : به میزان دلخواه

 

نکته :

این غذا را میشود هم به صورت کبابی و هم به صورت بخار پز در تابه طبخ کرد

 

طرز تهیه :

ابتدا گوشت مرغ را شسته ومانند قطعات جوجه کبابی خرد میکنیم.

سپس پیاز را خرد کرده و به آن اضافه می کنیم.

بعد از آن گردویی که از قبل آسیاب کرده بودیم راهمراه رب انار، نمک، فلفل وزعفران دم کرده به بقیه مواد اضافه میکنیم و برای ساعتی در جایی خنک به آن استراحت میدهیم تا به خوبی با هم مزه دار شوند .

سپس آنها را کباب کنید.

 

نکته :

۱ - پیازها نباید ریز خرد ویا رنده شوند زیرا به گوشت چسبیده و زمان کباب کردن پیازها زودتر می سوزند.

۲ - مورد دیگر این که اگر نخواستید گوشت ها را به صورت جوجه کبابی با سیخ جوجه, کباب کنید می توانید آن را با مقدار کمی آب درون فر یا تابه های دوطرفه به مدت یک ربع تا بیست دقیقه طبخ کنید که در آنوقت آب کبابها به روغن میافتد وطعم ومزه واقعی فسنجان را به خود میگیرد .

 

نا گفته نماند که این غذا را هم با برنج ویا هم با نان میتوان سرو نمود . غذای لذیذی است امتحان کنید .

برگرفته از سایت پرسیار



جمعه 24 آبان 1392برچسب:نمک,رنگ, :: 12:27 ::  نويسنده : امیرحسین

برای آنکه مهمانانتان را با مهارتهای خانه‌داری یا آشپزی خود شگفت زده کنید، می‌توانید نمکهای معمولی خانه را با استفاده از رنگ‌های خوراکی رنگین کنید و به میز غذا جلوه‌ای زیبا ببخشید. روش کار را در ادامه مطلب بخوانید.

 

برای رنگ کردن نمک ابتدا نمک را داخل کاسه‌ای بریزید و چند قطره رنگ خوراکی روی نمک‌ها بچکانید و سریع آن‌ها را مخلوط کنید تا نمک‌ها رنگی شوند. سپس نمک رنگ شده را داخل سینی بریزید و پخش کنید و روی حرارت بسیار کم ( مانند حرارت بخاری ) چند لحظه هم بزنید تا نم نمک‌ها گرفته شود. آن‌ها را داخل نمکدان بریزید و بر سر سفره بیاورید.

اگر رنگ خوراکی آماده در دسترستان نیست، می‌توانید از رنگ‌های طبیعی (آب سبزی، آب آلبالو، آب کلم قرمز و …) استفاده کنید؛ فقط دقت داشته باشید که مقدار بسیار کمی اضافه کنید تا نمک حل نشود.

برگرفته از سایت پرسیار



مصرف زیاد گوشت قرمز و گوشت‌های فراوری شده نقش مهمی در افزایش وزن دارد. برعکس آن، داشتن یک تغذیه‌ی سرشار از سبزیجات کمک زیادی به کنترل وزن می‌کند.

 

فقط کافی است دنبال روشی برای لاغری باشید در این صورت با انواع و اقسام رژیم‌های لاغری آشنا می‌شوید که با کلی دستورالعمل ریز و درشت می‌خواهند شما را مانکن کنند. اما لاغر شدن با این‌گونه رژیم‌ها کار چندان ساده‌ای هم نیست و اگر اهل این رژیم و سختی کشیدن نیستند چند ترفند داریم که به تدریج شما را لاغر می‌کند. با ما باشید.

 

همه‌ی حواستان را درگیر کنید

 

یکی از روش‌های خوب برای لذت بردن از غذا این است که همه‌ی حواستان را با غذا درگیر کنید. با تمام وجودتان غذا را بو بکشید، موقع آماده کردن غذا مواد غذایی را لمس کنید، به صدای قل زدن آن گوش کنید، غذا را تزیین کنید و از دیدن آن لذت ببرید، به صدای قرچ قروچ سبزیجات زیر دندان‌هایتان عاشقانه گوش دهید.

 

زمانی که یاد بگیرید غذا را با تمام وجودتان حس کنید شناختتان از مواد غذایی و فلسفه‌ی غذا خوردن تغییر می‌کند و غذا را فقط برای پر کردن شکم نمی‌خورید. در این صورت کم‌کم روح و جسمتان آگاهانه و با لذت از غذایی که می‌خوردید استفاده می‌کند و کم‌کم به سمت خوش‌اندامی خیز بر می‌دارید.

 

به تدریج میزان غذایی که می‌خورید را کاهش دهید

 

هر شب یک قاشق از غذایی که برای خودتان می‌کشید را کم کنید. اگر عادت دارید مثلاً دو کفگیر برنج میل کنید همان اول نمی‌توانید آن را به یک یا نصف کفگیر کاهش دهید. اما قاشق‌قاشق ساده‌تر و بهتر است. می‌توانید از بشقاب‌های کوچک‌تر نیز استفاده کنید تا بشقابتان زود پُر شود.

 

خوب بجوید

 

جویدن یک روش اساسی برای لاغری است. با خوب جویدن هم مزه‌ی غذا را خوب می‌فهمید و هم اینکه به هضم غذا کمک می‌کنید. به خاطر اینکه بزاق حاوی آنزیم‌هایی است که کار معده را راحت‌تر می‌کند.

 

آرام‌تر غذا بخورید

 

عجله کار شیطان است را شنیده‌اید؟ آرام غذا خوردن به ما کمک می‌کند تا از طعم غذا لذت ببریم. اگر تند تند غذا می‌خورید باید بدانید که مهلت نمی‌دهید مغزتان سیگنال‌های سیری را به معده‌تان ارسال کند. برای همین هم با وجود اینکه سیر شده‌اید باز هم به خوردن ادامه می‌دهید.

 

پَرشی غذا نخورید

 

یعنی اینکه از هیچ وعده‌ی غذایی صرف‌نظر نکنید. زمانی که مثلاً ناهار نخورده و خسته و گرسنه به خانه بر می‌گردید مطمئن باشید بیشتر پر خوری خواهید کرد. در طول روز چند وعده‌ی غذایی با حجم کم میل کنید.

 

سبزیجات را دریابید

 

نتایج بررسی‌های جدید دانشگاه هاروارد نشان می‌دهد که مصرف زیاد گوشت قرمز و گوشت‌های فراوری شده نقش مهمی در افزایش وزن دارد. برعکس آن، داشتن یک تغذیه‌ی سرشار از سبزیجات کمک زیادی به کنترل وزن می‌کند. بیشتر بشقابتان را پر از سالاد و سبزیجات مختلف بکنید. می‌توانید قبل از شروع، یک بشقاب سوپ سبزیجات به عنوان پیش غذا میل کنید.

برگرفته از سایت پرسیار



رمز و راز کاهش وزن نه در بشقاب غذا بلکه در لیوان شما است. نوشیدنی های پر طرفداری مثل آب میوه ها و نوشابه های انرژی زا که سرشار از شکر و کربوهیدرات هستند، می توانند روند کاهش وزن را مختل کنند.

پنج نوشیدنی به شما معرفی می کند که نقش زیادی در کاهش وزن دارند:

 

۱ - آب

همه می دانند آب بهترین نوشیدنی برای کاهش وزن است. اما نوشیدن آن در طول پروسه کاهش وزن می تواند کسل کننده باشد. برای این که آب را طعم دار کنید و از نوشیدن اش لذت ببرید می توانید در آن لیمو ترش، خیار و گوجه فرنگی بیندازید تا مزه دار شود.

 

۲ - آب سبزیجات

آب سبزیجات خانگی یا صنعتی تفاوتی ندارند. هر دو منبع عالی برای تامین فیبر و مواد غذایی برای کاهش وزن بدن هستند، چون پس از نوشیدن آن ساعت ها گرسنه نمی شوید. پزشکان توصیه می کنند از سبزیجاتی استفاده کنید که سدیم کمتری دارند.

 

۳ - چای تلخ

نوشیدن چای سبز علاوه بر این که متابولیسم بدن را بهبود می دهد، سرعت کاهش وزن را نیز افزایش می دهد. سعی کنید چای سبز را - گرم یا سرد - همراه عسل بدون شکر بخورید. راستی چای سیاه را فراموش نکنید چون سرشار از آنتی اکسیدان است و سموم را از بدن خارج می کند.

 

۴ - قهوه خالص

نوشیدن یک فنجان قهوه در صبحانه و عصرانه به دلیل وجود کافئین در آن گرسنگی را سرکوب و به کاهش وزن کمک می کند. این نوشیدنی همچنین بدن را گرم می کند و متابولیسم را بهبود می بخشد. فقط مراقب باشید شکر و خامه کمی به ان اضافه کنید.

 

۵ - شیر بدون خامه

شیر سرشار از کلسیم، ویتامین د و پروتئین است که استخوان ها را محکم تر و ماهیچه ها را قوی تر می سازد. شیر بدون خامه و چربی منبعی سرشار از ویتامین است که به کاهش وزن کمک می کند. اگر می خواهید طعم شیر را تغییر دهید می توانید از شکلات بدون چربی استفده کنید.

برگرفته از سایت  پرسیار



شهید «علیرضا کریمی» متولد 22 شهریور سال 1345 مقارن با ایام ماه مبارک رمضان در محله سیرجان اصفهان است؛ او در خردسالی دچار بیماری شد و پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمی‌ماند، به طوری که در 4 سالگی کبد وی از بین رفت و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود.

پدرش، علیرضا را نذر آقا ابوالفضل(ع) کرد و آن روز این کودک به طور معجزه‌آسایی شفا گرفت و حتی سال‌ها بعد قهرمان ورزش‌های رزمی شد.

با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، علیرضا هم به میدان رزم شتافت و در عملیات «محرم» در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پایش مجروح شد؛ بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه بازگشت و فرمانده گردان امیرالمؤمنین(ع) به خاطر شجاعت و مدیریتی که علیرضا از خود نشان داده بود، مسئولیت دسته دوم از گروهان ابوالفضل(ع) را به او داد.

نفر وسط علیرضا کریمی

علیرضا در آخرین دیدار با خانواده‌اش به مادر می‌گوید: «ما مسافر کربلائیم، راه کربلا که باز شد برمی‌گردیم» و در پایان آخرین نامه‌ای هم که فرستاد، نوشته بود «به امید دیدار در کربلا».

علیرضا در عملیات «والفجر یک» در منطقه فکه حضور پیدا ‌کرد؛ در این عملیات هر دو پایش مورد هدف گلوله‌ بعثی‌ها قرار گرفت؛ فرمانده‌اش تلاش می‌کرد تا او را به عقب برگرداند، اما علیرضا می‌گوید: «شما فرمانده‌ای برو بچه‌ها منتظرت هستند».

علیرضا در حالی که روی زمین افتاده و به سختی می‌خواست خودش را به سمت تپه‌ها بکشاند، ناگهان یکی از تانک‌های بعث به سرعت به سمت وی رفته و از روی پاهایش رد می‌شود، علیرضایی که فقط 16 سال داشت...

گردان حضرت اباالفضل(ع)

برادر شهید، از روزی می‌گوید که عاشق حضرت ابوالفضل(ع) برمی‌گردد: آمدم خانه، مادرم هیجان زده بود، با رنگ پریده گفت: «علیرضا برگشته! پسر من بعد 16 سال برگشته» کمی مادر را نگاه کردم و گفتم: «آخه مادر چرا نمی‌خواهی قبول کنی، پسرت شهید شده، جنازه‌اش هم توی فکه مانده».

مادر گفت: «به خدا چند دقیقه پیش آمد، دست من را بوسید و گفت: خسته‌ام، بعد رفت توی اتاق و خوابید».

ظهر همان روز اخبار اعلام کرد: فردا بعد نماز جمعه 3 هزار شهید در تهران تشییع خواهند شد، خبر بعدی این بود که اولین کاروان زائران ایرانی امروز به طور رسمی وارد کربلا شد!

یکباره رنگم پرید، حالا علت حضور علیرضا و صحبت‌های مادر را فهمیده بودم، علی گفته بود: «من برمی‌گردم اما زمانی که راه کربلا باز شود!» حالا هم راه کربلا به طور رسمی باز شده.

با بنیاد شهید تماس گرفتیم، کاملاً صحیح بود، «علیرضا کریمی» اعزامی از اصفهان یکی از شهدا بود، چند روزی تا محرم باقی مانده بود، ما هم صبر کردیم تا پیکر علیرضا بیاید بعد مراسم بگیریم اما خبری نشد!

به سپاه و بنیاد شهید و....مراجعه کردم، گفتند: شاید تشابه اسمی بوده، خلاصه هر کسی چیزی گفت و ما هم نا امید شدیم؛ اما چند روز بعد پیکر علیرضا بازگشت! این مسئله عادی نبود، پیکر علیرضا درست شب تاسوعا به اصفهان آمد، شب ابوالفضل العباس(ع)، همان شب او را به مسجد آوردند.

این عاشق آقا ابوالفضل(ع) در شب تاسوعا تشییع شد، صبح روز بعد هم با مراسم با شکوهی پیکر او را به خاک سپردیم.

آخرین دست نوشته علیرضا

یکی از بچه‌های تفحص آمده بود خانه ما و می‌گفت: «این شهید به خواب علیرضا غلامی مسئول گروه ما آمده  و گفته بود: وقت آن رسیده که من برگردم!» بعد هم محل حضور خودش را گفته بود!

علیرضا تاکنون مشکل سفر کربلای بسیاری را حل کرده! اصلاً به همه من و شما در آنجا وعده کرده! در پایان آخرین نامه‌اش خطاب به همه ما نوشته بود: «به امید دیدار در کربلا، برادر شما علیرضا کریمی».



مرحوم اکبر سادات سرکی معروف به «حاج اکبر ناظم» از مداحان مطرح و مشهور تهران قدیم و حسینیه قنات آباد بوده که نغمه های بیادماندنی و شورآفرین عزاداری او سالهاست رونق مجالس عزاداری است.
 
آغاز عاشقی
در جوانی دنبال کسب روزی و درآمد بود. مادرش گفت: اکبر من نمی خواهم تو میلیونر شوی بلکه می خواهم خادم خاندان اهل بیت علیهم السلام باشی. تاثیر شگرف این کلام مسیر را دگرگون کرد و به جستجو پرداخت. تا اینکه به خدمت آیت الله شاه آبادی (استاد امام (ره) ) رسید. ایشان تلقین ذکر و فکر فرمودند و امر به اقامه نماز شب و در محضر ایشان به شهود رسید. می گفت به ایشان عرض کردم، ملامت می کنند چرا به سینه می زنید فرمودند: اعضای بدن هر کدام وظیفه ای دارند. وظیفه دست این است در عزای پسر فاطمه علیهاالسلام به سینه بزند. حاج اکبر شاگرد آیت الله شاه آبادی و مرحوم سیدمهدی طاها نسب معروف به قوامزاده، داماد مرحوم آیت الله فیروزآبادی بود. کوچکترین مسئله و شبهه را از اساتید خود استفتاء می‌کرد به همین خاطر به بیراهه نمی‌رفت.

با دیدن چهره نورانی ذاكر دلسوخته اهل بیت علیهم السلام و بنیانگذار هیأت محترم قنات آباد، با پاهای برهنه، اشك جاری، گل بر سر و رویش می مالید؛ اشك ها بی اختیار به گونه ها می نشست، همیشه دست های او فراتر از دست های سینه زنان قرار می گرفت و بر سینه می نشست پای صحبت های مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می نشت و از او تأثیر می گرفت. یک شب آمد خانه و گفت امشب منزل شیخ بودیم، مجلس تمام شد. شیخ فرمود: آقایان شما را به جان امام حسین علیه السلام از این لحظه به بعد دیگر گناه نکنید. آقا اینجا تشریف دارند و فرمودند همه را بخشیده اند و تقاضای آمرزش از خدا کردند و همه آمرزیده شدید. دیگر سراغ گناه نروید.

 
اخلاق نوکری
همیشه می گفت: باید همه مردم را دوست داشته باشید مثل خداوند که همه بندگانش را دوست دارد و رحمتش شامل حال همه می‌شود؛ مسلمان و مسیحی و یهودی و غیره. شما هم به همه احترام کنید. همه را دوست بدارید که موجب رحمت واسعه خدا می شود.
فرزندش حاج مرتضی می گوید: حاجی آنقدر خوش اخلاق بود که هر کس گرفتاری داشت به سراغش می‌آمد، با همسر و فرزندان خود یک کلمه درشت نمی گفت. می‌ گفت: مداح باید خاکی باشد. یکبار فرد مستی وارد هیات قنات آباد شد. همه اعضای هیات از حضور مست ناراحت شدند. حاجی فورا دخالت کرد و گفت: این مکان متعلق به کیست؟ پاسخ دادند: امام حسین علیه السلام. سوال کرد: صاحب مجلس چه کسی است؟ گفتند: اباعبدالله علیه السلام. فرمود: شما فقط یک تکلیف شرعی دارید استکانی را که این آقا (مست) چایی خورد آب بکشید البته بدون اینکه جلب توجه کنید. این رفتار حاجی باعث شد مست به هوش بیاید و همان شب سبب گرمی مجلس اهل بیت علیهم السلام شد.
 
خورشیدی در ظلمت ستم
یكی از شاعران بزرگ، عاشورا را چونان خورشیدی دانسته است كه در دل شب سیاه ستم درخشید تا تاریكی های سره پلید را بزداید. خادمان حسین علیه السلام نیز، در طول تاریخ اسلام، همواره آفرینندگان خورشید عاشورا بوده اند در برابر شب های ستم و سیاهی، و یكی از این خورشیدهای فروزان، در شب سیاه ستم بیدادگران، مرحوم حاج اكبر ناظم است. در حمایت و پیروی از ولایت فقیه و در پی اعتقاد راسخش به حضرت امام خمینی(ره) در اوج سوگواری و مرثیه مولی الكونین حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام با لحن عاطفه برانگیز و شورگستر، در برابر تیمچه حاجب الدوله با صدایی رسا، چنین می سرود:
                
          امروز روز یاری امام است‎                    كار منافقین دگر تمام است‎   
مخالفت به دین ما حرام است                     ‎ تا شود استوار دین پروردگار‎
   پرچم خونین حسینی‎      رسیده بر دست خمینی
 
جلوتر از همه
در آن سال ها دوستدارانش، ساعت ها گوشه و كنار بازار كفاش ها می ایستادند تا پرچم سپید رنگ هیأت نوباوگان قنات آباد از دور نمایان شود.
هنگامی كه طنین سینه زدن و نوحه خواندن هیأت نوباوگان قنات آباد به گوش سوگواران اطراف تیمچه حاجب الدوله می رسید، خبر از آمادگی جمعیت انبوهی از عزاداران حسینی می داد، تا شاهد مرثیه سرایی خادم با اخلاص سالار شهیدان باشند . با دیدن چهره نورانی ذاكر دلسوخته اهل بیت علیهم السلام و بنیانگذار هیأت محترم قنات آباد، با پاهای برهنه، اشك جاری، گل بر سر و رویش می مالید؛ اشك ها بی اختیار به گونه ها می نشست، همیشه دست های او فراتر از دست های سینه زنان قرار می گرفت و بر سینه می نشست.
روضه خوانی، نوحه خوانی، عزاداری جامع و كامل حاج اكبر ناظم و در پایان نیز دعا و ختم امن یجیب، پس از ساعت ها عزاداری شبانگاهی و صبحگاهی در ایام عاشورا، و زمانی كه عقربه های ساعت 3 یا 4 بعد از ظهر را نشان می داد، احدی را خسته و ملول نمی ساخت. او نیز می دانست، مزاحم دسته جات عزاداری نیست. آخرین گروه عزاداران، هیأت نوباوگان قنات آباد است. پس از او موكب عزاداران و دسته جات سوگواری آذربایجانی ها از مسجد آذربایجانی ها (ترك ها)حركت می كردند و گاهی نیز پرچم آنان با پرچم نوباوگان تلاقی می كرد.
در سال های پایانی عمر، با شیفتگی و ارادتی خاص، در حالی كه به شدت از بیماری رنج می برد، در جلسات و دسته جات عزاداری شركت می جست و در اجرای مرثیه خوانی و عرض ارادت به ساحت مقدس سیدالشهدا علیه السلام بیش از حد انتظار ادای وظیفه می كرد.

از من خواندن و از تو زنده کردن
آن روز حاج اکبر، مداح هیأت بود. قبل از اینکه شروع کند به خواندن روضه آقا ابالفضل علیه السلام خبر آوردند که فرزند کوچکت از دنیا رفت.  خبر آنقدر سنگین بود که دل پدر را به درد آورد اما نباید باعث می شد تا مصیبت از دست دادن فرزند، مجلس روضه ی ارباب را بهم بزند. گفت: «خبر را پخش نکنید. مجلس عزاداری سیدالشهدا را باید با کمال احترام برگزار کرد. بعد از تمام شدن مجلس به کارهای فرزندم می رسم.» سر به زیر انداخت و سمت منبر رفت. زیر لب خطاب به ساقی کربلا، حضرت ابالفضل علیه السلام عرض کرد: « آقا! از اکبر ناظم، نوحه خواندن برمی آید و از شما مرده زنده کردن. من نوحه میخوانم و شما اگر صلاح میدانید عنایتی کنید .» بالای منبر رقت و شروع کرد به نوحه خواندن:
 
ای ساقی لب تشنگان...
آنچان سوزی در نوحه اش بود که دل همه را به لرزه درآورد. پس از پایان مجلس به خانه می رود و در کمال ناباوری می بیند فرزندش به استقبالش آمده و می گوید: یک آقایی آمد و به من گفت: «به پدرت بگو مجلس ما را تعطیل نکردی ماهم از خدا خواستیم عمر فرزندت را تعطیل نکند».
بعدها هربار که درباره ماجرای آن شب از حاج اکبر ناظم می پرسیدند، جواب میداد:
    تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن            که خواجه خود روش بنده پروری داند
 
دیدار دوست
در سال های پایانی عمر، با شیفتگی و ارادتی خاص، در حالی كه به شدت از بیماری رنج می برد، در جلسات و دسته جات عزاداری شركت می جست و در اجرای مرثیه خوانی و عرض ارادت به ساحت مقدس سیدالشهدا علیه السلام بیش از حد انتظار ادای وظیفه می كرد.
سرانجام این پیر عاشق و خادم آستان مقدس اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در سال 1363شمسی، سربلند و سرافراز به صف دیگر خادمان پیوست و به دیدار موالیانش نایل گشت و ورقی تابناك بر پیشینه ستایشگران عشق ولایت افزود.
برگرفته ازسایت باشگاه خبرنگاران جوان


در روایتی آمده است که خداوند سبحان به ازای شهادت امام حسین(ع)‌ سه ویژگی و خصلت به حضرت عنایت فرمود: شفا را در تربت، اجابت دعا را زیر قبّه و ائمه را از ذریه او قرار داد.

 مرحوم حاج اسماعیل دولابی از جمله عارفان و سالکان الهی در کتاب «طوبای کربلا» درباره قداست تربت سیدالشهداء و ثواب زیارت حرم حضرت، مطالبی را ذکر کرده که تکان‌دهنده است:

امام باقر (ع) می‌فرماید: خدای تبارک و تعالی 24 هزار سال قبل از خلقت کعبه، زمین کربلا را خلق کرد و آن را سرزمینی پاک و مبارک قرار داد و همواره چنین است که تا اینکه آن را بهترین زمین و منزلگاه بهشت قرار دهد و دوستان خود را در آن جای دهد.

در روایتی آمده است که خداوند سبحان به ازای شهادت امام حسین (ع)‌ سه ویژگی و خصلت به حضرت عنایت فرمود: شفا را در تربت، اجابت دعا را زیر قبّه و ائمه را از ذریه او قرار داد.

بقیه درادامه مطلب



ادامه مطلب ...


وجود ايشان، حقيقتاً وجود ذى‌قيمتى بود و براى اسلام و مسلمين و نظام اسلامى ارزش داشت. ايشان تا آخر هم كار كردند؛ يعنى واقعاً آقاى جعفرى هيچ وقت از كارافتاده و كنار نشسته و بيكاره نشدند و دائم مشغول كار و تلاش و تحرّك بودند...

 در آستانه سالروز رحلت علامه‌ى فرزانه و متفكر و فيلسوف و اديب نامدار، آيةالله آقاى حاج شيخ محمّدتقى جعفرى تبريزى، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR خاطره‌ی رهبر انقلاب اسلامی از اولین دیدارشان با علامه جعفری را منتشر كرد:
 
در آقاى جعفرى (رحمةالله عليه) خصوصيات برجسته‌اى بود كه به‌نظر من همه‌ى اينها براى نسل جوان و پژوهنده و اهل علم و تحقيق الگوست. ايشان آن وقتى كه كارهاى تحقيقى خودشان را شروع كردند، خيلى جوان بودند.
 
البته من حدود سالهاى سى‌وچهار و سى‌وپنج بود كه ايشان را شناختم. ايشان تازه از نجف آمده بودند و جوان و فاضل و اهل تحقيق و فعّال و پر شور و مورد احترام بزرگان ما - مانند مرحوم آقاى ميلانى و بعضى از آقايان ديگر در مشهد - و نيز مورد احترام طلّاب بودند.

اخوانشان هم در مشهد بودند؛ مثل آقاى آميرزا جعفر كه مرد بسيار با صفا و با معنويت و با روحى است. بله؛ عرض مى‌كردم كه ايشان هم به مناسبتى به مشهد آمده بودند و چند ماه يا يك سال - درست يادم نيست - در مشهد ماندند. ما از آن‌جا با ايشان آشنا شديم. در ايشان واقعاً روح تحقيق و تفحّص و نشاط و شور علمى مشاهده مى‌شد.

اين روحيه، از دوران جوانى تا پايان عمر ادامه داشت. آن وقت ايشان تقريباً سى و چند ساله بودند. همه‌ى اين شور جوانى، در كار علمى و فكرى و بحث و نوشتن و تحقيق و مطالعه و اين‌گونه كارها صرف مى‌شد و البته حافظه‌ى فوق‌العاده و استعداد علمى ايشان هم به جاى خود محفوظ بود. اين حالت تا همين آخر هم ادامه داشت كه اين چيز عجيبى است. يعنى در عين اين‌كه ايشان يك مرد هفتاد و چند ساله بودند، ولى تا آخرين بارى كه ايشان را ديديم - به گمانم يك سال، يا هفت، هشت ماه پيش بود كه ايشان را ما زيارت كرديم - باز انسان همان حالت و همان شور و همان تحرّك را در ايشان مى‌ديد.
 
اين خيلى باارزش و قيمتى است كه انسان نگذارد گذشت زمان و حوادث گوناگون، شور و تحرّك و تهيّجى را كه خداى متعال در او قرار داده و مى‌تواند آن را مثل يك سرمايه‌ى گرانبها براى پيشرفتهاى گوناگون در ميدانهاى مختلف مصرف كند، از بين ببرد. به‌هرحال وجود ايشان، حقيقتاً وجود ذى‌قيمتى بود و براى اسلام و مسلمين و نظام اسلامى ارزش داشت. ايشان تا آخر هم كار كردند؛ يعنى واقعاً آقاى جعفرى هيچ وقت از كارافتاده و كنار نشسته و بيكاره نشدند و دائم مشغول كار و تلاش و تحرّك بودند. خداوند ان‌شاءالله درجاتشان را عالى كند.
 
بيانات در ديدار خانواده و مسؤولان ستاد برگزارى مراسم ارتحال استاد علامه محمدتقى جعفرى (ره)

 

1377.09.17

برگرفته ازسایت باشگاه خبرنگاران جوان



جمعه 24 آبان 1392برچسب:مهران رجبی, :: 10:48 ::  نويسنده : امیرحسین

قصد داریم سراغ هنرمندان، ورزشکاران و چهره های محبوب کشورمان برویم و با آنها در مورد ازدواجشان گپی بزنیم. حتما برای شما نیز جالب خواهد بود تا از نوع آشنایی آنها با همسر، مراسم خواستگاری، آداب و رسم ازدواج و دیگر مسائل حاشیه ای شروع زندگی شان بدانید. اولین مهمان ما برای این سوژه مهران رجبی است که ماحصل گفتگوی ما را با او می خوانید.

از مهران رجبی بیشتر بدانیم

من متولد 17 بهمن ماه 1340 در کرج و مدرس رشته گرفیک در آموزش و پرورش هستم و از سال 1373 در فیلم بچه های مدرسه همت به کارگردانی سید رضا میرکریمی خیلی تصادفی مقابل دوربین رفتم. سال 1369 ازدواج کردم و سه فرزند دارم. زهرا، سارا و علیرضا سه گل زندگی من هستند.

شروع ماجرای ازدواجم

همانطور که گفتم من معلم بودم و در مدارس کرج تدریس می کردم. همسرم نیز در آموزش و پرورش کرج کارمند بودند. بنا به دلایل کاری رفت و آمد زیادی داشتم و در این رفت و آمدها احساس کردم این خانم می تواند همسر ایده آلی برای من باشد و می توانیم با هم زندگی خوبی داشته باشیم. احساس کردم زوج زندگی مشترکم را پیدا کرده ام برای همین تصمیم گرفتم در فرصتی مناسب و از راهی درست و صحیح برای ارائه پیشنهادم اقدام کنم.

خواستگاری در خانه آقای رئیس

رئیس آموزش و پرورش شهر کرج از دوستان نزدیکم بود و ارتباط خوبی با وی داشتم. موضوع را با او در میان گذاشتم و او نیز ضمن استقبال از این پیشنهاد قول داد تا مقدمات را فراهم کند. یکی دوباری صحبت های مقدماتی را انجام دادیم تا قرار شد یک جلسه آشنایی در منزل آقای رئیس داشته باشیم. در این ملاقات به توافقات خوبی رسیدیم و متوجه شدم این خانم می تواند شریک زندگی ام باشد.



مهر همسرم 14 سکه

بعد از گرفتن جواب مثبت از همسرم، موضوع را با مادرم در میان گذاشتم و بعد از هماهنگی های لازم با او و برادر بزرگترم به خواستگاری رفتیم. الحق و الانصاف خانواده همسرم شرایط سختی برای ازدواج ما نگذاشتند و همه چیز را سهل و آسان گرفتند تا ما دو نفر هر چه راحت تر زندگی مشترکمان را آغاز کنیم. مثلا صحبتی از مراسم خیلی عریض و طویل به میان نیامد و ما هم توقع جهیزیه آنچنانی نداشتیم. 14 سکه هم به عنوان مهریه در نظر گرفتند و به راحتی و توکل به خدا قرار شد زندگی مان را آغاز کنیم.

واسه ازدوج چکم پاس نشد!

یک روز ساعت 9 صبح برای خرید عروسی با همسرم و خانواده اش قرار گذاشته بودم که به دنبال آنهاب روم و به اتفاق هم راهی خرید شویم. آن روز ساعت هشت صبح برای نقد کردن چکی که بابت کاری دریافت کرده بودم، به بانک رفتم اما متاسفانه آن چک نقد نشد و من هم مانده بودم که با جیب خالی چطور باید به خرید عروسی بروم! استرس زیادی داشتم و می ترسیدم حسابی ضایع شوم.

با خانواده همسرم قرار داشتم، جلوی آنها آبرویم می رفت. در همین فکرها بودم و در خیابان راه می رفتم که یکی از دوستان، که هنوز هم با هم رابطه دوستانه ای داریم، من را دید و بعد از اینکه در جریان مشکلم قرار گرفت، 60 هزار تومان به من قرض داد (اون روزها خیلی پول بودها) و از آن رو توانستم با خیال راحت به اتفاق همسرم به خرید وسایل مورد نیاز مراسم عروسی برویم. من معتقدم که وقتی انسان کاری را با امید و توکل به خدای بزرگ آغاز کند، هیچ وقت تنها نمی ماند. همیشه از قدیم گفته اندت خداوند پول ازدواج را می رساند چون ازدواج سنت پیامبر است.

نه کروات زدم و نه ریشم را!

خوب به یاد دارم کت و شلوار دامادی ام را از خیابان جمهوری خریدیم. از همین کت و شلوارهای حاضری که خیلی هم به من می آمد. برای روز دامادی هم به آرایشگاه نرفتم. شاید برایتان جالب باشد بدانید که کروات هم نزدم و حتی ریش هایم را اصلاح نکردم. خیلی ها گفتند حداقل ریش هایت را آنکارد کن که این کار را هم نکردم و با سادگی بیش از حدی داماد شدم.

ماشین عروس مان پیکان بود

ما دو مراسم داشتیم که هر دوی آنها در یکی از رستوران های شهر کرج برگزار شد. اولی که مراسم عقدکنان بود و بعد از 6 ماه هم مراسم عروسی را برگزار کردیم. ماشین عروس ما یک پیکان سفید رنگ بود که تزئینش کردیم. البته آن زمان تزئین ماشین عروس کمتر با گل انجام می شد و بیشتر از رمان های رنگی استفاده می کردند و فقط روی چهار در ماشین گل می زدند.

ماه عسل با رنو 5

بعد از ازدواجم با رنویی که داشتم به اتفاق همسرم از جاده شمال به سمت اردبیل و آستارا رفتیم. واقعا مسافرت خیلی خوبی بود و ماه عسل بسیار خاطره انگیزی داشتیم. به هر دوی ما خوش گذشت و با انرژی مضاعفی زندگی مان را آغاز کردیم.

قایق عروس به جای ماشین عروس

مادر عروسی هایمان رسم خاصی داریم. البته این رسم مخصوص روستای ما در نزدیکی سد کرج است. به این شکل که وقتی قرار است عروس به خانه بخت برود، او را سوار قایق کرده و به وسط هل می دهند. خانواده داماد هم با قایقی دیگر به استقبال عروس رفته و او را تحویل می گیرند و به این سمت آب می آورند تا به خانه بخت برود. دیگر اعضای خانواده و مهمانان هم کنار سد و دور آب قدم می زنند و گروه موسیقی میحلی را همراهی می کنند و به پایکوبی می پردازند.

جاده چالوس دیدنی

قصد دارم خانه ای در یکی از روستاهای جاده چالوس شهرستان کرج بسازم و در اوقاتی که از کار فارغ می شوم از شلوغی های شهر فرار کنم و برای کسب آرامش به آنجا بروم. طبیعت را خیلی دوست دارم و دلم می خواهد از زیبایی های آن لذت ببرم. برای همین تصمیم به ساخت خانه در شمال گرفته ام.



آرزوی پرواز

من همیشه آرزوی پرواز کردن داشتم، الان هم یک پاراگلایدر خریده ام و تحت آموزش هستم، امیدوارم به زودی بتوانم پرواز کنم و از این طریق به یکی از آرزوهای کودکی ام برسم.

تشریفات دست و پاگیر

به نظرم اینکه می گویند زمانه عوض شده است، توجیهی است برای کارهای اشتباه ما! خیلی ها در این دوره اصرار زیادی برای برگزاری ازدواج های تشریفاتی و پر زرق و برق دارند. مراسم ازدواج یک شب است و می تواند خیلی ساده برگزار شود. مهم تفاهم بین هزن و شوهر است و مابقی مسائل حل شدنی است. من دو دختر و یک پسر دارم و حتما برای ازدواج هر سه آنها ملاک و معیارم برای انتخاب همسر صداقت و نجات است. همین که اهل صداقت و زندگی کردن باشند، کافی است و اعتقاد و ایمان به خدای مهربان ضامن خوشبختی هر ازدواجی است. در این میان باید بزرگترها هم کمی شرایط جوانان را درک کنند و خیلی به آنها فشار نیاوردند. جوان ها ضمن احترام به پدر و مادرشان، باید با همه انرژی تلاش کنند. من فکر می کنم این روزها کمی توکل های ما ضعیف تر شده، باید همه ما چه بزرگتر و کوچکترها توکل مان به خدای مهربان را قوی تر کنیم و ایمان داشته بایم او همیشه و در همه حال یار و یاور ما خواهد بود.

تولد فرزندم

زمانی که فرزندم در بیمارستان هدایت تهران به تهران آمد، وضعیت مالی خوبی نداشتم و برای تسویه حساب و ترخیص با مشکل مواجه بودم که با لطف خدا در همان روزها در یک قرعه کشی برنده دوربین عکاسی شدم و با فروش آن دوربین در ناصر خسرو، موفق شدم فرزند و همسرم را از بیمارستان ترخیص کنم.



جمعه 24 آبان 1392برچسب:از فواد بابان چه خبر؟! , :: 10:46 ::  نويسنده : امیرحسین
نزدیک به 40 سال تلویزیون ایران برای بابان و امثال او هزینه کرده است اما سلیقه مدیران باعث شده که از همه این هزینه‌ها چشم‌پوشی شود
 

فواد بابان؛ گوینده‌ تلویزیون که حالا در خاطره‌ها جای گرفته و به نوستالژی دهه 60 و 70 تبدیل شده  و ظاهرا حال و روز خوبی دارد.در خانه نشسته و کتاب می‌خواند، جدول حل می‌کند، کتاب می‌نویسد و ...  اما مدتی است آنقدر حال و حوصله ندارد که به کتاب‌هایی که می‌نویسد، سری بزند، آنها را بازنویسی کند و برای چاپ آماده‌اشان کند.

اما با وجود، بابان به همه می‌گوید: حالم خوب است و از هیچ چیز ناراضی نیستم.30 سال بیشتر برای تلویزیون کار کرده‌ام.گوینده‌ بوده‌ام و تدریس هم کرده‌‌ام.به همه آنچه آرزویم بود، رسیده‌ام پس چرا باید ناراضی باشم.بیشتر گوینده‌ها،شاگرد من بوده‌اند و من اصول کار را به آنها آموزش داده‌ام.
اما نکته جالب این‌جاست که بابان،تمایلی ندارد نام شاگردان قدیمی خود را بگوید چون الان تدریس هم نمی‌کند و گوینده‌های جدیدی را نمی‌شناسد و حتی کارهایشان را هم ندیده است...

بابان 30 سال بیشتر در تلویزیون بوده است اما الان بیکار در خانه نشسته و از زندگی لذت می‌برد! آنهم در اوج پختگی و تجربه.بابان به قول قدیمی‌ها آرد خود را الک کرده و الک را هم بر میخ دیوار آویخته است... به نوعی لاجرم بازنشستگی را انتخاب کرده چون سرمایه سوزی در تلویزیون ایران باب است.

نزدیک به 40 سال تلویزیون ایران برای بابان و امثال او هزینه کرده است اما سلیقه مدیران باعث شده که از همه این هزینه‌ها چشم‌پوشی شود و بابان خانه نشین شود.حتی در دانشگاه هم تدریس نداشته باشد.اگر در هر کجای دنیا این‌همه سال برای یک نفر هزینه می‌شد، تلویزیون دولتی آن کشور هیچوقت او را رها نمی‌کرد. در حوزه گویندگی و اجرا ، در زمینه تدریس و حتی در گروه مشاوران از او تجربه او استفاده می‌شد.اما اینجا ایران است و رسانه ملی ساز خودش را می‌نوازد.

گوینده‌هایی مانند قاسم افشار و فواد بابان به این دلیل که به نسل قدیم گویندگی تعلق دارند و اصول خبرخواندن جدید را که نرم‌خبر است را بلد نیستند، خانه نشین می‌شوند تا عرصه برای جوانانی باز شود که غوره نشده، مویز می‌شوند و مقابل دوربین و آنتن برنامه‌های زنده می‌شود، صحنه آزمون و خطای آنها. جوانانی می‌شوند، گراننده میزگردهای خبری و تحلیلی که حتی نمی‌توانند حرکات دست و بدن خود را کنترل کنند که بیننده حرفه‌ای متوجه نشود که آنها به کار خود تسلط ندارند، حال نوع بیان و چگونگی طرح سوال و مداخله در پرسش و پاسخ و هدایت جریان گفتگو‌ها باشد، طلب مردمی که سال‌هاست یک گوینده خوب، باهوش، باسواد که خبر را درست بخواند و جنس خبر را خوب بشناسد، در تلویزیون ندیده‌اند.

برگرفته ازسایت پارسینه



از شهداى كربلاست.نامش در زيارت رجبيه هم آمده است.انسانى پايدار،بصير و با وفا و از مردم‏«حضرموت‏»يمن بود.در كربلا خود را به كاروان حسين‏«ع‏» ملحق ساخت. قبر او در بقعه دسته جمعى شهداى كربلا در پايين پاى سيد الشهداست.

 وی از اهالی حَضْر مؤت و از قبیله کنده است. حضر می قبیله ای از قحطانیه حضرموت یمن است.

زمان پیوستن به اباعبدالله

به درستی معلوم نیست. درست آن است که از کوفه حرکت و در کربلا به امام پیوسته باشد. به نظر می رسد روز سوم یا چهارم محّرم به کربلا آمده باشد.

نحوه شهادت

برخی او را شهید حمله نخستین دانسته اند؛‌ امّا درست تر آن است که جزء شهدای ظهر عاشورا ( پس از نماز ظهر ) باشد. رجزی که به وی نسبت داده اند و قول طبری در این زمینه دقیق تر است.

سن : حدود 50 سال

ویژگی ها و فضایل

وفادار و پاکباخته را اباعبدالله الحسین (ع) بود . وقتی خبر اسارت فرزندش عمرو را در ری به وی دادند و امام نیز گفت که برگردد و فرزندش را نجات دهد (رحمک الله انت فی حَلّ من بیعتی فاذهب و اعمل فی فکاک ابنک )‌جواب داد. اکلتنی اذَني السّباع حیاّ ان فارقتک و اساْل عنک الرکبان و اخذ لک مع قلّه الاعوان لایکون هذا ابداً. به شجاعت ،‌سخنوری ،‌بصیر در دین و  علاقه به اهل بیت شهره بود اورا از تابعین دانسته اند.

نام در زیارتنامه ها و منابع

در زیارت ناحیه مقدسه آمده است. السلام علی بشر بن عمر الحضر می شکّر الله لَکَ قولک للحسین و قد اذن لک فی الانصراف اکلتنی اذن السّباع حیّا ان فاقتک و اسأل عنک الرکبان و اخذ لک مع قله الاعوان لایکون هذا ابدا در کتب معتبر مقاتل مانند: الاقبال،‌ انساب الاشرف، اعیان الشیعه،‌ تنقیح المقال،‌ ابصار العین،‌ منتهی الامال،‌ انصار الحسین و بحارالانوار و ... به وی اشاره شده است.

رجز

در انساب الاشراف الاقی الرحمن                         والیوم تجزین بکل احان
لاتجزعی فکلّ شیءٍ قد فان                               والصبر احضی لک عند الدّیان

اطلاعات دیگر

1- نام او را بشر بن عبدالله ،‌بشر بن عمر و بشر بن عمرو بن احدوث حضر می کندی (ابصارالعین )‌نوشته اند. در لهوف نام او محمّد بن بشیر ذکر شده (لهوف ص 153 ). در ذخیره الدّارین شهید حملة اولی و در تاریخ طبری جزء آخرین شهدای غیر بنی هاشم معرّفی شده است.

***منبع: کتاب آیینه‌داران آفتاب نوشته محمدرضا سنگری

برگرفته ازسایت باشگاه خبرنگاران جوان



او پیش از برپایی نماز ظهر با حصین بن تمیم ، که گستاخی به امام حسین (ع) گفته بود نماز شما قبول نیست، درگیر شد و پس از آن به میدان رفت.

 حبیب بن مظاهر بن رئاب بن الاشتر بن جخوان بن فقس بن ظریف بن عمرو بن قیس بن الحرث بن ثعلبه بن دودان بن اسد ابوالقاسم الاسدی الفقعسی

زمان پیوستن به اباعبدالله

حبیب در کربلا و احتمالا در روزششم محرم به اباعبدالله پیوست.

نحوه شهادت

او پیش از برپایی نماز ظهر با حصین بن تمیم ، که گستاخی به امام حسین (ع) گفته بود نماز شما قبول نیست، درگیر شد و پس از آن به میدان رفت ت. پس از نبردی شگفت و شور انگیز و کشتن مردی از بنی تمیم با ضربه نیزه بر زمین افتاد و حصین بن تمیم با ضربت شمشیر حبیب را به شهادت رساند و سر از تن او جدا کرد.

سن: او پیرترین یار اباعبدالله در کربلا بود و احتمالا حدود 80 سال سن داشته است.

ویژگی ها و فضایل

از اصحاب پیامبر اکرم، یاور خاص امیرالمومنان، امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، شرط الخمیس امام علی (ع)‌ار حواریّون مولا علی، افضل شهدای غیر بنی هاشم، حامل علوم علوی،‌ از مجاهدین جنگ جمل،نهروان، صفّین، راوی روایات و حافظ قرآن بود. اباعبدالله در هنگام شهادت او را صاحب فضل و کسی که قرآن را در یک شب ختم می کرد. معرفی نمود. دارای علم بلایا و منایا، فقیه، شیفته اباعبدالله و دین شناس و امام شناس و دشمن شناس بود.

نام در زیارتنامه ها و منابع

نامش در زیارت ناحیه و رجبیه آمده است. اسلام علی حبیب بن مظاهر الاسدی . در کتب معتبر مانند : تاریخ کامل ابن اثیر ج 4 ص 71. اعیان الشیعه : ج 1 ص 611 الاصابه ج2 ص 142، ابصار العین ص56 . رجال شیخ طوسی: ص 38 و 67 و تاریخ طبری ج5 ص 355 . انساب الاشراف : ج3 ص 184 ، الفتوح: ج 5 ص159 و دیگر کتب و مقاتل به زندگی ، فضایل و شهادت وی اشاره شده است .

رجز :

انا حبیبٌ و ابی مظاهر                     فارسُ هیجاء و حربٍ تَسعر
و انتم عند الحدید (العدید) اکثر         و نحن اعلی حجه و اظهر
و انتم عند الوفاء اعذر                      و نحن اونی منکم و اصبر
                         حقا و انمی منکم و اعذَر

برگرفته ازسایت باشگاه خبرنگاران جوان



حرّ در ذو حٌسم و منطقه شراف، هنگام نماز ظهر با امام برخورد کرد و همراه وی به کربلا آمد. وی بنا بر قولی شب عاشورا و بنا بر اقوال متعدد صبح عاشورا به تنهایی و بنا بر برخی روایات همراه پسرش علی، برادرش معصب، و غلامش عروه یا قره به امام پیوست.
 تبار و نژاد حرّبن یزید بن ناجیه بن قعنب بن عتاب الردف بن هرمی بن ریاح بن یربوع بن حنظله بن مالک بن زید مناه بن تمیم یربوعی ریاحی. جدش عتاب در پایه ای بود که پشت سر نعمان {پادشاه حیره} سوار شد.

پس از عتاب، فرزندانش قیس و قعنب همان موقعیت را یافتند. حرّ پسر عموی اخوص، صحابی شاعر محسوب می شد. وی در کوفه ریاست و قدرت داشت.

***زمان پیوستن به ابا عبدالله

حرّ در ذو حٌسم و منطقه شراف، هنگام نماز ظهر با امام برخورد کرد و همراه وی به کربلا آمد. وی بنا بر قولی شب عاشورا و بنا بر اقوال متعدد صبح عاشورا به تنهایی و بنا بر برخی روایات همراه پسرش علی، برادرش معصب، و غلامش عروه یا قره به امام پیوست.

***نحوه شهادت

پس ار پیوستن به امام اجازه میدان طلبید. دشمن را موعظه کرد، اثر نبخشید با تیر هدف قرار گرفت. خدمت امام آمد و اجازه رزم طلبید چند تن به مبارزه آمدند و کشته شدند. اسب وی را هدف قرار دادند. حر پیاده جنگید. تعدادی به دست وی کشته شدند عمر سعد فرمان تیر بارانش را داد. پانصد تیر انداز او را هدف تیر قرار دادند و پس از نبردی شکوهمند زخمی شد و به زمین افتاد. یاران امام وی را از معرکه بیرون آوردند. امام خطاب به وی فرمود: انت کما سمّتک اٌمّکَ الحر، حّر فی الدنیا و سعیدٌ فی الاخره حّر جان داد. امام دستار خود را بر پیشانیش بست. ایّوب بن مشرح از جمله قاتلین اوست.

سن: حدود 50 سال نقل شده است.

***ویژگی ها و فضایل

ارادتمند و عالم به جایگاه و حق اهل بیت (ع)شجاع، نبرد آزموده، رشید و دلاور، آشنا به قرآن، صاحب اراده قوی، چهره سرشناس کوفه، شاعر و ادیب، اهل عبادت.

***نام در زیارت نامه ها و منابع

دوبار در زیارت رجبیّه و یک بار در زیارت مقدسه به وی سلام داده شده است : اسلامٌ علی الحرّبن یزید الریاحی. در کتب معتبر و مقاتل مانند : کامل ابن اثیر: ج 4، ص233-234، تاریخ طبری: ج 5، ص 409، مقتل الحسین مقرّم: ص 192، لهوف: ص 106، مثیر الاحزان: ص 59، نفس المهموم: ص 231 ، اقبال: ج 3، ص 79، ریاض الشهاده: ج 2، ص120، تنقیـــح المقال: ج1، ص260. بحار النوار: ج 45، ص71. روضه الشهداء : ص348، انوار نعمانیّه: ج 3 ص 265 . و ... به وی اشاره شده است.

رجز:

در شروع نبرد بیت عنتره را خواند.

ما زلت ارمیهم بثغره نحره/ و لبانه حتی تسریل بالدم

انی انا الحرّ و مأوی الضیف/ اضرب فی اعناقکم بالسیف

عن خیر من حل بلاد/ الخیف اضربکم ولا اری من حیف

پس خواند (پس از پی شدن اسب) :

ان تعقروا بی فانا بن الحر/ اشجع من ذی لبدٍ هزبر

الیت لااقتل حتی اقتلا/ اضربکم بالسیف ضرباً معضلاً

لا ناقلاً عنهم و معللا/ لا حاجزاً عنهم و لا مٌبدلا

احمی الحسین الماجد المؤمّلا

اطلاعات دیگر

1- نوشته اند پس از شهادت وی، امام دستمال یا دستار خود را به سر او بست و در عصر شاه اسماعیل صفوی پس از شکافتن قبر او ، او را با لباس خون آلود و دستمال بسته بر سر دیدند. وقتی دستمال گشودند تا به شاه اسماعیل بسپارند، خون تازه جوشید و مزار پر خون شد و دیگر بار دستمال را بستند. (تنقیح المقال: ج1 ص260 )

2- حر را بستگان وی از بنی تیمم در سمت غربی کربلا ( حدود هفت کیلومتری) بردند دفن کردند . در نتیجه سر وی از تن جدا نشد.

3- نوشته اند حرّ اولین شهید بوده است در صورت پذیرش این نظر باید نخستین شهید پس ار حمله اولی و تیرباران وشهادت حدود پنجاه و دو تن از یاران امام باشد.

4- حر پس از توبه، اجازه خواست پیاده نشود و به رزم بپردازد.

5- عبیدالله بن عمر کندی درباره حر گوید.

سعید بن عبدالله لا تنسینه/ ولا الحرّ اذ اسی زهیرا علی قسر

مبادا سعید بن عبد الله و حر را که در دشواری ها یار زهیر بود فراموش کنی

***منبع: کتاب آیینه‌داران آفتاب نوشته محمدرضا سنگری

برگرفته ازسایت باشگاه خبرنگاران جوان



وی از تابعین، مدرس و استاد قرآن، شجاع، پارسا، قاری قرآن بصیرتمند در دین، نویسنده کتاب (قضایا و احکام )، راوی روایات امیرمومنان و امام مجتبی، زاهد، دشمن شناس و معلم و مفسر قرآن در مسجد کوفه بود. وی در رکاب امیر مومنان در صفین نیز شمشیر زده بود.

بریر بن خضیر همدانی از خاندان بنی مشرق و در اصل از اعراب یمن و ساکن کوفه بوده است.
 
زمان پیوستن به اباعبدالله

با شنیدن خبر حرکت حسین(ع)،‌ خود را به مکه رساند و از مکه تا کربلا همسفر امام خویش شد.

نحوه شهادت

به یزید بن معقل از سپاه دشمن،‌ که با وی محاجّه می کرد. پیشنهاد مباهله داد و و پس از کشتن وی و سی نفر دیگر، رجز خوان جنگید. رضی بن منقذّ عبدی با وی درگیر شد. بُریر او را بر زمین افکند و بر سینه اش نشست. منقّذ دیگران را به کمک طلبید. کعب بن جابر ازدی پشت نیزه را بر بریر فرود آورد بریر بینی منقذّ را کند. وی بر اثر نیزه به کنار افتاد و کعب با شمشیر او را به شهادت رساند.

سن : حدود 60 سال

ویژگی ها و فضایل

وی از تابعین، مدرس و استاد قرآن، شجاع، پارسا، قاری قرآن بصیرتمند در دین، نویسنده کتاب (قضایا و احکام )، راوی روایات امیرمومنان و امام مجتبی، زاهد، دشمن شناس و معلم و مفسر قرآن در مسجد کوفه بود. وی در رکاب امیر مومنان در صفین نیز شمشیر زده بود.

نام در زیارتنامه ها و منابع

نام بریر در زیارت رجبیّه آمده است امّا در زیارت ناحیه نیست. در کتب معتبر مانند : تاریخ طبری ج 5 ص 432 بحارالانوار: ج 45 ص 15 ابصارالعین: ص 70 کامل: ج 4 ص 67 رجال شیخ طوسی : ص 103 تنقیح المقال: ج 1 ص 167 مناقب ج 4 ص 100، ناسخ التواریخ:‌ ج 2، ص 267 و ... از وی یاد شده است.

رجز

انا بریر و ابی خضیر                  لیث (لیس) یروع الاسد عند الزئر
یعرف فینا الخیر اهل الخیر           اضربکم ولا اری من ضَیر
                         کذالک فعل الخیر من بریر


اطلاعات دیگر

1- از وی با عنواین بیر بن حضیر، بریر بن خضیر ،‌بریر بن حصین نیز باد کرده اند.

2- در زیارت رجبیه آمده است : السلام علی بریر بن خضیر

3- قاتلان او را مختلف نوشته اند. در بحارالانوار قاتل او بحیر بن اوس الضبی است که با خواندن اشعاری به کار خویش افتخار کرده است. (بحار الانوار: ج 45، ص 16 )‌امّا نوشته اند کعب بن جابر را در بازگشت از میدان، خواهرش نوار، سرزنش کرد، نوار گفت: دشمن را بر ضد فرزند فاطمه یاری کردی و بزرگ قاریان را کشتی ؟! کعب پاسخ داد:

خواهرم. با سرزشی که کردی از این امر بپرس و بخواه تا آگاه و خبردار شوی. آن بامداد ناگوار تصّور نمی شد که در صبحگاه  جنگ پر وحشت این کاره باشم. ولی نیزه ای که بند بندش سخت و محکم بود. با خود همراه داشتم و خطا نمی رفت و از شمشیری با تیغه درخشان و صیقلی و دم برنده برخوردار بودم. من نیز آن را برهنه کردم به جان آن دسته از غیرتمندانی که دینشان غیر دین و آئین  من بود و چشمم مانند آنان را میان مردم ندیده بود. نه در زمانش و نه در روزگار گذشته. از آن زمان که جوان بودم تا کنون نبرد شدید ترین مردان جنگی بودند در شمشیر زدن با قدرت هر چه بیشتر شمشیر می زدند آری هرکسی حامی و پناهگاه شد شمشیرزن خواهد شد. به راستی در برابر سر نیزه و شمشیر برهنه، پایداری کرد و حقاً در به خاک انداختن سواره و پیاده کوشید، اگر چه سودی نداشت. اگر عبیدالله را ملاقات کردید، پیام مرا به او برسانید که من برای خلیفه مردی مطیع و شنوا بودم بریر را کشتم و در آن هیاهو که منقذ فریاد می زد حمایت کنندگان کجایند، نعمتی از او دریافت کردم. رضی بن منقذ که زخمی شده بریر بود و نجات یافته بود.

4- بریر تنها چهره ای است که در کربلا دعوت به مباهله کرد.

5- شوخی و لطیفه گویی بریر در شب عاشورا مشهور  است. او شب عاشورا با عبدالرحمن بن عبد ریه مزاح می کرد.

6 – بریر با اذن با دشمن سخن گفت تا شاید بتواند تاثیر بگذارد. وی با عمر بن سعد نیز گفت و گو کرد شاید از دل بستگی اش به بنی امیه بکاهد.

***منبع: کتاب آیینه‌داران آفتاب نوشته محمدرضا سنگری

برگرفته ازسایت باشگاه خبرنگاران جوان



در آخرین لحظات وقتی حبیب کنارش رسید، گفت: تحمل شهادت تو سخت است. تو را به بهشت بشارت می دهیم. تقدیر چنین است که به زودی به تو پیوندم. اگر این گونه نبود، برای پیوند دینی و خانوادگی که میان ماست، دوست داشتم خواسته های تو را بشنوم و بدان جامعه عمل بپوشانم.

مسلم بن عوسجه بن سعد بن ثعلبه بن دودان بن اسد بن خزیمه ابو جحل الاسدی السّعدی اهل کوفه و از بزرگان شهر و از طایفه بنی سعد بود.

زمان پیوستن به اباعبدالله

روز چهارم  محرم همراه  همسرش ام خلف و فرزندش خلف در کربلا به اباعبدالله پیوست.

نحوه شهادت

مسلم در جناح سپاه در یورش عمرو بن حجّاج ربیدی نبردی شجاعانه کرد. وی حدود پنجاه تن را به خاک افکند و در محاصره افتاد و مسلم بن عبدالله ضبایی و عبدالرحمن بن ابو خشکاره بجلی به وی ضربه زدند. وقتی غبار نشست امام کنارش رسید. هنوز رمقی داشت. به وی فرمود: رحمک الله یا مسلم فمنهم من قضی نخبه و منهم من یتنظر و ما بدلو تبدیلا. و مسلم در کنار امام به شهادت رسید.

سن : حدود 80 سال

ویژگی ها و فضایل

 از اصحاب پیامبر و امیر المومنین، یاور پیامبر در احد و حنین ، فداکار عرصه های جمل، صفین و نهروان، فصیح و بلیغ، شجاع و فداکار، دین شناس، راوی احادیث، مفسر قرآن بصیر و صبور، سرشناس و محبوب، پاکباز راه اباعبدالله الحسین. وی در دوران امام مجتبی نیز یار و مدافع آن بزگوار بود در فتوحات صدر اسلام به ویژه فتح آذربایجان حضور داشت.

نام در زیارتنامه ها و منابع

در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: السلام علی مسلم بن عوسجه الاسدی ... و کنت اول من شری نفسه و اول شهیدٍ شهدالله ... فقال : یرحمک الله یا مسلم بن عسوجه و قرا فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظ و ما بدلو تبدیلا . لعن الله المشترکین فی قتلک.

در کتب معتبر مانند مقاتل الطالبین :ص100 . تنقیح المقال : ج 3 ص 214 . فرسان الهیجاء: ج 2 ص 116 . الاعلام ج 7 ص 222 ، انصار الحسین : ص 108 الکامل فی التاریخ : ج 4 ص 30 ، تاریخ طبری : ج 5 ص 269 . ابصار العین : ص 109 الارشاد ج 2 ص 96 نهایه الارب ج 20 ص 435 بحار الانوار ج 44 ص 393 . الفتوح ج 5 ص 170 اسد الغابه ج 5 ص 172 الکلیل ص 142 منتهی الامال ج 1 ص 359 از وی یاد شده است.

رجز

ان تالو عنی فانی ذو لبد                 و ان بیتی فی ذری بنی اسد
فمن یغانی حائد عن الرشد             و کافر بدین جبّار صمد


اطلاعات دیگر

1- پس از شهادت او کنیز وی شیون کرد و صدای او در هلهله سپاه دشمن پیچید

2- شبث بت ربعی از فرماندهان سپاه عمر سعد، یاران خود را به دلیل شادی و شعف پی از کشتن مسلم بن عسوجه سرزنش کرد و گفت: به خدا قسم او جایگاه رفیعی در میان مسلمانان داشت و در فتح آذربایجان دیدم  که پیش از رسیدن سپاه اسلام ، شش تن از کفار را به هلاکت رساند.
3- در آخرین لحظات وقتی حبیب کنارش رسید، گفت: تحمل شهادت تو سخت است. تو را به بهشت بشارت می دهیم. تقدیر چنین است که به زودی به تو پیوندم. اگر این گونه نبود، برای پیوند دینی و خانوادگی که میان ماست، دوست داشتم خواسته های تو را بشنوم و بدان جامعه عمل بپوشانم. مسلم با اشاره انگشت امام خود را نشان داد و گفت تو را وصیّت می کنم که تا پای جان از او حمایت کنی. حبیب گفت: به خدای کعبه قسم آن حضرت را یاری خواهم کرد.

4- تقش مسلم در جریان قیام مسلم بن عقیل در کوفه بسیار مهم بوده است.
5- اعلام وفاداری و سخنرانی وی در شب عاشورا درتهییج و ایجاد روح حماس در یاران بسیار مؤثر بود .

***منبع: کتاب آیینه‌داران آفتاب نوشته محمدرضا سنگری

برگرفته ازسایت باشگاه خبرنگاران جوان



درباره وبلاگ


امیدوارم که مطالب وبلاگ من برای شمامفیدباشد. باآرزوی موفقیت برای شما
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امام خامنه ای (همه چیز) و آدرس amirkazemi1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 99
بازدید دیروز : 1093
بازدید هفته : 99
بازدید ماه : 21911
بازدید کل : 198023
تعداد مطالب : 784
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

Alternative content